شش سال پیش همچی روزهایی ما را در یک سری جاهایی میبردند و برایمان سرود «دانشگاه تهران، مهد علم و ایمان» پخش میکردند. علمش را نمیدانم اما مهد ایمان خیلی نبود؛ دو زار ایمانی که داشتیم را هم به باد داد. البته حرف است دیگر، میشود گفت دانشگاه گیلان، مهد علم و ایمان و یا حتی حربالله لبنان، مهد علم و ایمان.
.
یک مشت بچه بودیم که درس و فوتبال مشغلهی اصلی ما بود. البته کارهای دیگر هم میکردیم. مثلا آهنگ بلد بودیم، بیلیارد میرفتیم، صورتمان را اصلاح میکردیم، شیرکاکائو و کیک میخوردیم و به جای اتوبوس با تاکسی میرفتیم خانه (که من و آقای پ. به آن میگفتیم اعتیاد). در زمین فوتبال مدرسه، گاهی همزمان چند تیم با چند توپ به بازی مشغول بودند. زمین بسکتبال و جلوی بوفه هم به ترتیب مکانهای پستتر برای تیمهای دیگر بود.
.
ترم اول، فیزیک 1، مشفق. یک سوم بچهها افتادند. من با نمرهی میانترم حدود 7 از 20، نهایتا با 15 پاس شدم. یادم است که رفتم پیش آقای ف. که دو سال در مدرسه همکلاسی و بغلدستی من بود و المپیادی فیزیک بود و الان در امریکا است. چند تا سوال با حلشان به من داد که همانها را به عنوان خامهمالی تحویل مشفق دادم! فیزیک 1 ما را تا حدودی جدا کرد از هم. الان که فکرش را میکنم، این استرس فیزیک 1 پاس شدن از خاطرات خوبم شده است. یکجورهایی سال اول دانشگاه بهترین دوران زندگی من بود. یک محیط جدید و کلی دوستان جدید و کلی علافی و الواطی. بیشترین چیزی که یادم میآید گلهای به گیمنت رفتن و کانتر بازی کردن است. کوه و سینما و سفرهخانه و بیلیارد و پارک و فلان و اینها. از دانشگاه که با بچهها میرفتیم به سمت تفریح، زیر 10 نفر نبودیم هیچوقت. ولی چیز زیادی یادم نیست که در فیزیک 1 و ریاضی چه خواندیم و یاد گرفتیم. آن زمان البته حرصش را میخوردم که پاس شوم یا نمرهی خوبی از اینها بگیرم. الان اما خندهدار است این حرصزدنهای آن زمانها برایم.
.
از اکیپ دوستان من، تقریبا همه به جز من سیگار میکشند. سال اول، محیط دانشگاه اینطور نبود. کمتر کسی سیگار میکشید. تک و توک. یادم است که یک بار با آقای ک. و ی. از دستفروش 16 آذر سیگار خریدیم دو نخ. رفتیم پشت دانشکده، محل روزهخوری، من نصف سیگار کشیدم. البته بار اولم نبود. آقای ک. ولی یک سیگار کامل کشید. چسدود کردیم در واقع. بعدها آقای م. به گمانم یادمان داد که چطور باید دود سیگار را داخل داد تا آدم را بگیرد. من اما از سیگار خوشم نیامد و نکشیدم.
.
آدم دانشگاه که میرود، جنس مخالف را هم باید بشناسد. ما مثل بچههای الان نبودیم که از بچگی دوست جنس مخالف داشته باشیم. خلاصه سال اول پر بود از این دسته اکتشافات تا فهمیدیم در رشتههای فنی، دختر جماعت را خیلی نباید نزدیکش رفت! البته این را بعدا فهمیدیمها؛ وقتی دخترهای غیرفنی هم دیدیم چون چشم و گوش ما خیلی بسته بود. الان دخترهای فنی میآیند خشتکم را پاره میکنند لابد.
.
درس خواندن واقعی را یاد گرفتم. در طول ترم کپ زدن؛ قبل از هر امتحان هم سه چهار روز درس خواندن. شاید از ترم چهار لیسانس اگر اشتباه نکنم تا الان همینطور درس خواندهام. معدلم هم تقریبا خوب بوده همیشه. این درسخواندنها تنها فایدهاش همین است که میدانی فلان چیز در کدام کتاب نوشته شده است. بقیهی چیزهایی که میخوانی غالبا فراموش میکنی. شناختن آدمها را یاد میگیری ولی. چیزی نیست که فراموش کنیاش. یک آدمهایی برایت میمیرند، یکسریشان هم برایت عزیزتر میشوند. برخورد با دیگران در حد لیاقتشان را یاد میگیری. و میفهمی هرچیزی را در کدام کتاب میتوان پیدا کرد.
.
تا چند ماه دیگر دفاع خواهم کرد. پشیمان نیستم چندان از این سالهایی که درس خواندهام و نخواندهام. البته میشد بیشتر تجربه کرد. آدمهای بیشتری را شناخت. سلیقه و اخلاق خودم را بیشتر بشناسم. خیلی درگیر نمره نشوم. الان که بچههای سالپایینی را میبینم، احساس میکنم دانشجو نیستند خیلی. خیلیهایشان دنبال نمرهی خوب و اپلای کردن هستند. ادامهی مدرسه است برایشان دانشگاه. شاید برای ما هم تا حد زیادی بود ولی الان انگار بدتر شده.
.
من تا به حال نشنیدهام که کسی از تجربیات دیگران یا خواندن تاریخ و اینحرفها درس بگیرد و رفتارش عوض شود؛ اما از من میشنوید خیلی درگیر درس نباشید. نمره گرفتن با چند روزی درس خواندن قبل از امتحان مشکلش حل میشود. چیزهای بیشتری هست برای یاد گرفتن.
.
اسمایلی تهوع
نیروهای خودسر
سپتامبر 17, 2010 بدست تراموا
چه جالب که تراموا ۴ سال بین ما بوده 🙂
مگه دخترای فنی چه ویژگی منحصر به فردی دارن که شما رو به اون نتیجه رسونده؟!!!
فکر می کنم اگه آدم دانشگاه شو تو شهر خودش بگذرونه هیچ لطفی نداره. حیف شد.
.
زیادی مغرورن!
برا دفاع سیستم چهار چهار دو بچین جواب بگیری (شوخی افغانی)
سیگار برا منم یادگار دانشگاهه
با نظرت در مورد دخترهای فنی کاملا موافقم! 🙂
مخصوصا اگه اون فنی ها از نوع برقی باشن!
واقعا نمیشه بهشون نزدیک شد! برق دارن!!!
عهههههه چه هیجان زده شدم الان بیخودی! حس اینکه ممکنه دیده باشمت:دی آقا نمیشه برا دفاعتون بیاییم ما؟
پی نوشت: بهترین دانشکده هنرهای زیبا می باشد. تجربه هاش هم متفاوت تر و عجیب غریبترن
.
فکر نکنم دیده باشی. ما به جز سال اول، بقیهش رو امیرآباد بودیم.
فارغ شدی اعلام کن تبریک بگیم !
.
چشم!
ساده و قشنگ و دلنشین بود. انگار وصف حال خود من بود. اصلا زندگی همه ما یه جورایی مثل همه. انشالا که سربازیت دیگه مثل ما نباشه. حتما امریه جور کن.
.
سربازی من احتمالا کوتاه باشه.
نميدونم چون دارم ميرم دانشگاه تهران اين مطلب برام جالب بود يا واقعن جالب بود. چون اولين باره اين پست طولانيهاتو ميخونم. :دي
خيلي برام جالبه. چون يه بار دانشگاه رفتم و فني خوندم و نقشهكش صنعتي شدم و الآن دوباره ميرم دانشگاه تهران كه جامعهشناس و برنامهريز علوم اجتماعي بشم. قبلن سيگاري شدم، قبلن دوس پسر داشتم و قبلن حرص نمره زدم و اينا!
ولي يه حسي توي دانشگاه تهران بود كه منو سمت خودش كشوند. يه حس غم و شادي. يه حس نوستالژيك. شايد از اوهامبافيهاي هميشگيام باشه. فيلسوف هم هميشه تأكيد ميكنه دانشگاه تهران هيچ گهي نيست. حالا برو ببين.
ولي ممنون كه اين پستو نوشتي. براي من خيلي خوب بود. احساساتم رو قلقلك داد.
خواستي بري دفاع خبر بده بيايم برات دس بزنيم.
در ضمن از هيچ درسي به اندازهي فيريك و استاتيك بدم نمياد.
.
دانشگاه تهران محیطش از بقیهی دانشگاههایی که دیدهم دوستانهتر و بهتره با این وجود. بیشتر به دانشگاه شبیهه.
آهان راستي!
دانشكده فني خيلي خوشگله. من نميدونم چرا دانشكدهي ما اينقدر خوشگل نيس.
خوب بود.
ولی مشکل این جاست که تهران دانشگاه پر جمعیتیه و هر چه جمعیت بیشتر تعداد عن ها بیشتر
اِ اِ اِ! 83 ای بودی؟! چه رشته ای؟!
.
دیگه!
:)))) آقا داغونم کردی، انگار بیوگرافی خودم بود!
حتی اینکه گفتی چند ماه دیگه دفاع می کنی، من تیز کردم برای اول آذر 😀
اینو باید با طلا نوشت «چیزهای بیشتری هست برای یاد گرفتن»
ولکن اکثرهم لایعقلون 😉
خوش باشی
.
من هم همون حول و حوش دفاع میکنم!
اومدم به نیت پاره کردن خشتک نویسنده و تنی چند از کامنت گذاران….ولی تا حدودی حق دارین
با بند بندِ نوشتهتون موافقم! درس خوندنُ نباید جدی گرفت، مهم رسیدن به «تجربه»س. یه تجربهای که برات بینش منحصر به خودتُ بیاره. اینو از سال دوم هرسال به سال اولیا گفتم و براشون توی ویژهنامهی «ورودی جدیدا» نوشتم ولی مطمئنم هیچکدومشون نفهمیدن!
جواب بده ه ه ه ه ه ه
جواب بده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بگو رشته ت چی بوووووووووووووووووووووووودددددد
با یه لحنی بخون که انگار داری هیپنوتیزم میشی!
خیلی موافقم با اون جملۀ آخر.
چیزهای بیشتری هست برای یاد گرفتن…
اینم از من بگیر که تو دانشگاه تهران تو کلاس لب گرفتم اونم چند بار! با بغل اونم با فشار 5 اتمسفر.
تازه یه بارم بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب…
اصلن خداست این دانشگاه تهران.
(پس از این کامنت ملت جملگی خر می زنن بیان دانشگاه تهران یا اگه دانشجو هستن یک درس یا یک ترم مهمان بگیرن)
حاجی من همیشه می خونم وبلاگتو، نمی دونستم از خودمونی.
خلاصه بسی حال می کنم با نوشته هات. من 83 مکانیک بودم، اگه از خودمونی که قطعا ما رو میشناسی. مشفق حیوون که تنها نمره زیر 10 مارو داد و ما رو با 9.75 انداخت (یادش بخیر)
ما از مهد علم و ایمان رفتیم مهد عشق و شهوت :دی
ایشالا با خودت دفاع می کنم (بدجور نوشته ات به دلم نشست و خاطرات واسم تازه شد، فقط بوفه معدن بدجوری جاش خالی بود تو نوشتت دادا)
می خوامت
.
بله بله ارادتمندیم قربان.
در مورد پایان نامه که مشکلی نیست.من خودم بهترین دفاع رو تو حمله دیدم.
تو فنی بچه های مکانیک به دودکش معروفن ، از اونجا که همه ی رفیقات سیگاری شدن و دانشگاه بالا (امیر آباد) هم درس میخونی ، مکانیک میتونه یه حدس خوب باشه برای رشتت 😉
.
نه جدی هوشمندانه بود.
اوووووه همه مکانیکیها اینجان که ! چه باحال :ي
چه نهضت «ما چه پخی بوده ایم»ی راه افتاده تو وبلاگستان
همون مشفق که تو آموزشگاهام به بچه کنکوریا درس می ده؟
.
فکر نمیکنم
@mim: نه بابا اون یکی دیگهس! همون که گسسته درس میده رو میگی دیگه؟
این که گفتی «دانشجوهای جدید، دانشجو نیستن» رو عمیقن به عنوان یه 88ای تایید میکنم 😦
جالبه که سال اول برای شماها خیلی دوران خوبی بوده ولی برای من خیلییم بد بود 😦
من مثلن تصمیم داشتم که این ترم که شروع شه، درس بخونم واقعن و اون روشی که شما گفتین رو دیگه ادامه ندم!!(همین که چن روز قبل امتحان فقط بخونم) اون وقت حالا میبینم که شماها همهتون میگین درگیر درس نباشین و چیزای مهمتری هست برای یاد گرفتن…! در ضمن تو دانشگاه اصلن به من خوش نمیگذره..فک کنم مزخرفترین و بیحالترین دانشکده مال ماست 😐 علوم
من مکانیک میخونم
در حقیقت میخوندم فنی
83 بودم
چند ماه دیگه دفاع ارشدمه تو خواجه نصیر
اون قسمت سیگار و گیم نت عین زندگی من تو فنی بود
نمیدونم چفد ممکنه همدیگه رو دیده باشیم
چون فقط 82 و 83 میرفتن گیم نت 🙂
ای وحید وحید وحید :د
کشفت کردیم وحیییییییییییییییییید
.
لیلیلیلیلیلی!
وحید بنده خدا
.
خجالت بکش سروش!